از هَر دری سُخَنی



ساعت از یک هم گذشته است و احتمالا به خواب رفته ای
کهکشان راه شیری نقره میپاشد در آسمان شب
مرا شتابی نیست با تلگراف های چون رعد
دلیلی نیست که بیدارت کنم یا تورا برنجانم
همانطور که میگویند دیگر این مصیبت تمام شده است
زورق عشق درهم شکست درین سایش روزمره گی
حال که هردوی ما خاموشیم دیگر چه نیازیست به درمیان گذاشتن غصه هایمان، دردها و زخمهایمان؟
نگاه کن چه سکوتی بر جهان حکمفرماست!
شب میپوشاند آسمان را به پاس حضور ستارگان
در چنین ساعاتی برمیخیزد آدمی تا خطاب کند
اعصار و تاریخ و تمام خلقت را.

 

#ولادیمیر_مایاکوفسکی


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها